شناسنامهها رو داد و رفت روی صندلی نشست . توجه خودش رو به توی خیابان جلب کرده بود در حالی که مشخص بود زیر چشمیمنو نگاه میکنه . اینو وقتی متوجه شدم که چند دقیقهای داشتم بهش نگاه میکردم و اون هر ازگاهی میخندید و این موضوع رو میشد از پشت ماسکی که به صورت زده بود فهمید .
هشت صبح فیزیک زد تو ذوقم! بازدید : 492
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 18:36